Wonder Land |
* 20 روز قبل از امتحان
فرجه شروع می شود. شما برنامه ریزی خود را برای مطالعه روی کاغذ پیاده می کنید.
* 15 روز قبل از امتحان
از آنجایی که برنامه ریزی کردن بسیار شیرین تر از درس خواندن است، شما ترجیح می دهید همچنان برنامه ریزی کنید.
برچسبها: طنز, ادامه مطلب [ پنج شنبه 19 بهمن 1391
] [ 1:9 ] [ Tina ]
[ شما هم قبل از خاموش کردن لامپ
وامیستین مسیر برگشت به جای خوابتون و جای گوشیتون رو از حفظ میکنین
یا فقط من اینجوریم !؟
*********
برچسبها: جملات, طنز, ادامه مطلب [ چهار شنبه 18 بهمن 1391
] [ 23:28 ] [ Tina ]
[ 1- هر وقت لواشک رو گذاشتی گوشه لُپت و تونستی نَجُوییش، یعنی بر نفست مسلط شدی!
2- اصلا گیریم دست فیل به نوک دماغشم برسه، چجوری می خواد انگشتشو بکنه تو دماغش؟
3- یکی از سرگرمی هام اینه که سر امتحان الکی هی کف دستمو نگا کنم و مراقب احساس زرنگی کنه بیاد خفتم کنه ببینه هیچی کف دستم نیست بهش بخندم! اصلا به عشق همین حرکت می رم دانشگاه.
برچسبها: مطالب, خنده دار, ادامه مطلب [ چهار شنبه 18 بهمن 1391
] [ 23:2 ] [ Tina ]
[ یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند. برچسبها: داستان, کوتاه, ادامه مطلب [ جمعه 13 بهمن 1391
] [ 14:51 ] [ Tina ]
[ پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود : برای پدر. برچسبها: داستان, کوتاه, ادامه مطلب [ جمعه 13 بهمن 1391
] [ 13:49 ] [ Tina ]
[
1-روزهاي تعطيل مثل بقيه روزها ساعتتون رو کوک کنين تا همه از خواب بپرن. 2-سر چهارراه وقتي چراغ سبز شد دستتون رو روي بوق بذارين تا جلويي ها زود تر راه بيفتند. 3-وقتي ميخواين برين دست به آب با صداي بلند به اطلاع همه برسونين. برچسبها: طنز, مطالب خنده دار, ادامه مطلب [ جمعه 13 بهمن 1391
] [ 13:18 ] [ Tina ]
[ [ جمعه 13 بهمن 1391
] [ 12:31 ] [ Tina ]
[
در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن کی؟ در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت. برچسبها: مطالب, جالب, ادامه مطلب [ جمعه 13 بهمن 1391
] [ 12:19 ] [ Tina ]
[ [ جمعه 13 بهمن 1391
] [ 11:55 ] [ Tina ]
[ |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |